جدول جو
جدول جو

معنی فش و فش - جستجوی لغت در جدول جو

فش و فش(فِشْ شُ فِ)
فش فش. حکایت آواز شاشیدن. (یادداشت بخط مؤلف). صدای پاشیدن مایعات بر زمین. رجوع به فش فش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش و بش
تصویر شش و بش
در بازی نرد نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال
کنایه از فرو رفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قش و دش
تصویر قش و دش
کّر و فّر، قیل و قال، برای مثال این قش و دش هست جبر و اختیار / از ورای این دو آمد جذب یار (مولوی - ۷۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فش فش
تصویر فش فش
صدای مار، صدای بیرون زدن مایعی از جایی باریک با فشار، صدای آتش بازی، فش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کش وفش
تصویر کش وفش
ناز، عشوه، کرّوفر، شان و شوکت
فرهنگ فارسی عمید
(فِ فِ)
آواز سوختن باروت نم زده. (یادداشت مؤلف). رجوع به فشفشه شود، آواز بول. فش فش شاشیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِشْ شُ فِشْش)
حکایت صوت جامه های نو و گرانبها در زنان. (یادداشت بخط مؤلف) ، آواز بسیار در جامه های نو پرآهار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فِغْ غُ فِغ غ)
رجوع به فغفغ کردن شود
لغت نامه دهخدا
(قُ شُ دُ / قَ شُ دَ)
بعضی این ترکیب را به معنی قیل وقال گرفته اند و نیکلسن گوید در اینجا همین معنی را میدهد:
از قش خود وز دش خود باز ره
که سوی شه یافت آن شهباز ره.
مولوی.
این قش و دش هست جبر و اختیار
از ورای این دو آمد جذب یار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فِنْ نُ فِن ن / فِ)
آوازی که از بینی به هنگام گرفتگی آن و زکام برآید. (فرهنگ فارسی معین). فن فن.
- فن و فن کردن. رجوع به این ماده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ شُ بِ)
مرکّب از: شش فارسی + بش ترکی به معنی پنج، شش بش. اصطلاح تخته نرد است و آن وقتی است که در بازی، طاس ها چنان قرار گیرند که یکی نقش شش و دیگری پنج را نشان دهد. شش و پنج. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شش بش و شش و پنج شود.
- در شش و بش کاری یا خیالی بودن، سخت مشغول و گرفتار کار یا خیالی بودن: در شش و بش این کار بودم. در شش و بش این خیالات بودم. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فش فش
تصویر فش فش
آواز سوختن باروت نمزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش و بش
تصویر شش و بش
دو طاس که یکی پنج خال و دیگری شش خال داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فن و فن
تصویر فن و فن
آوازی که از بینی بهنگام گرفتگی آن و حالت زکام برآید
فرهنگ لغت هوشیار
کر و فر: این قش و دش هست جبر و اختیار از ورای این دو آمد جذب یار. (مثنوی نیک. 2195: 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش و فش
تصویر کش و فش
شان و شوکت کر و فر: (ما مرید جبه و دستار و کش و فش نه ایم نیست واعظ، جز نبی و آل پاکش پیر ما)، (رفیع واعظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فن و فن
تصویر فن و فن
((فِ نُّ فِ))
صدای بینی در حالت گرفتگی و ذکام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شش و بش
تصویر شش و بش
((ش شُ بِ))
اصطلاحی دربازی نرد که یک طاس پنج خال و دیگری شش خال داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کش و فش
تصویر کش و فش
((کَ شُ فَ))
شان و شوکت، کروفر
فرهنگ فارسی معین
صدای مار، صدای بادی که از روزنه آید
فرهنگ گویش مازندرانی